صدای سکوت







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خاطره ای از شکار لحظه های بارانی

بارانی تند، تندتراز هر بارانی که تاکنون دیده بودم لحظه ای شروع شد،

 

عرض چنددقیقه نه ،چندثانیه همه را خیس خیس کرد اورا که می دیدم خیس خیس از باران شد،

خودرا به پناه درختی درپارک رساند.

ولی باران همچنان بابادی که گویا همراه وهمکار باران شده بودتند میبارید،که خوددرخت را هم بارانی کرد

دیگرفرقی نداشت که زیر درخت بماند ویا این طرف تر؟آنگاه اززیر درخت خودرا به طرف فضای بازرها کرد

دست هایش به طرف آسمان گشوده شدوغریدببار ببار خیسم کن ولی باران من از باران تو رنگین تر است.

ببار تا بباریم،هق هقی  تند نه به تندی باران ،درفضای بارانی طنین انداخت.انگار باران صدای او را شنید،

لحظه ای سکوت کرد نبارید،دستهایش درفضای بارانی خشک شداین بار درفضای بی باران ،باران

 نگاه هایی بودکه به اندام خوش هیکلش می بارید،اندامی که باران به آن جلوهء خاصی داده بود

دست هایش در هوا چرخید چشم های پرجزبه اش انگار قیراندود بودانگشتانش به طرف روسری

گل گلیش لیز خورد،گره روسری خیسش به تندی باران باز شد گیسوان خیسش درحال به طرف

 شانه هایش رقصیدندبایک دستش روسریش رادر هواتکان میداد روسریش پرچم وارهمراه دستش

 انگار می رقصید:نگاهم کنیدخوب بشناسیدم،آنها فرزنددوازده ساله ام رااز دستم قاپیدندگرفتند  ربودندبردند

به جرم آزادی .وباز باران شروع شد................

                                                                         (آیدین)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط مجید در 23:56 | |